تصاویر از انجمن
دوچرخه سواری اسپادانا
بردامنۀ کوه
بلندی که آنچنان سخت و بلند است که کرکس بر فرازش نمی نشیند و از اینرو به کوهستان
کرکس معروف است، روستایی است با بافت خشتی سرخ رنگ.
روستایی در نزدیکی
نطنز که با نام ابیانه، به روایت مردم( آب یا نه به معنی آب هست یا نه) و شاید به
سبب آنچه باستان شناسان و تاریخ نویسان بدان باور دارند( ویونه که همان بیدانه و بیدانستان
است) نام گذاری شده است. آبیانه ییلاق شاهان صفوی بود. اما در معماری بومی شهر نه
تنها آثار ساخت دورۀ صفویه، بلکه معماری سلجوقی پیش از آن و خانه های قاجاری پس از
آن دوره نیز به چشم می خورد. اما قدمت ابیانه به دوران هخامنشی و ساسانیان می رسد.
آتشکدۀ هرپک مربوط به عهد هخامنشی با طاق بندی ضربی از معابد زرتشتی است که به
مانند بسیاری از بنا های ده در سراشیبی دامنۀ کوه قرار گرفته است. آبیانه یک موزه
تاریخی است که به مانند ماسوله بصورت پلکانی ساخته شده و پشت بام پایین دست ها، حیاط
بالا دست ها ست. دیواره های شهر سرخ است و با خاک قرمز و کاه اندود شده است.
در معماری بومی
ابیانه از چوب درخت کبوده و صنوبر، درخت تبریزی و چنار و حتی شاخ و برگ های درخت بید
برای اسکلت و سازه اصلی دیواره ها استفاده شده است. جالب اینجاست که از چوب،
ساختار کلاف مانندی میان دیواره ها ایجاد شده که موجب استحکام بیشتر و مقاومت در
برابر تنش های زلزله گشته است. در نمای بیرونی، پنجره های چوبی ارس مانندند و با
استفاده از نقوش و ترکیبات هندسی گوناگون جلوۀ زیبایی به نما داده اند. ایوان های
چوبی چشم انداز زیبایی به منظرۀ بیرونی دارند و از آنجا که روستای ابیانه بر روی
دامنه کوه قرار گرفته، از بالای این ایوان های چوبی می توان به دید وسیعی به خانه
های پایین دست و تپه های مجاور دست یافت.
در روستای ابیانه،
نمی توان با ماشین وارد شهر شد و هوا را آلوده کرد. آب و هوا خوش است و موقعیت طبیعی
مساعد. زمین سنگ فرش ابیانه، جلوه زیبایی به شهر داده است. کوچه ها تنگ است. دیوار ها سرخ، درخت ها قدیمی و سر به فلک کشیده،
ساختمان ها، دو تا سه طبقه ارتفاع دارند. خانه ها روی دامنۀ پرشیب رودخانۀ برزرود قرار
گرفته است. شهر مملو از ابنیۀ تاریخی با خانقاه، قلعه، حمام و آسیابها، گردشگران
سراسر دنیا را فرا می خواند . ابیانه در فهرست آثار ملی است و کارشناسان یونسکو نیز،
شهر را برای ثبت در میراث جهانی مناسب دانستند.
نخل گردانی از
آداب و رسوم مذهبی در مراسم عزاداری محرم به شمار می آید. ایرانیان قدیم در مراسم
سوگواری خود برای سیاوش، قهرمان اسطوره ای تابوتی می ساختند و سازۀ سیاوشان را در
شهر می گرداندند. جامۀ نیلی بعد ها به سیاه پوشی و سیاه جامگی تبدیل شد و آیین سیاوش
در تاسوعا و عاشورا تکرار گردید. پیتر دلاواله، جهانگرد ایتالیایی در خاطرات خود از
حرکت دسته جمعی نخل بندی و نخل گردانی که در دوران صفویان مرسوم بوده است نقل کرده
است. نخل بندی و نخل گردانی خود یک حرفه تخصصی است. هر چند نخل مربوط به درخت
خرماست. اما از هر درخت و درختچه ای استفاده می شود تا در مراسم عزاداری، تابوت
واره ای بسازند و بر دوش کشند. عکس بالا، تصویری است از بنای انبار نخل در ابیانه نطنز
ابیانه قرنها در انزوا و
تنهایی بسر برده است. آداب و رسوم قومی و سنتی، نوع پوشاک اهالی، زبان و لهجهٔ قدیمی
با تعصب بومی حفظ شده است. زبان مردم لهجهٔ ویژه ای دارد که با لهجه های متداول در جاهای دیگر متفاوت است.
گویش به زبان پهلوی دری است. این گویش نسل به نسل منتقل شده و هنوز در ابیانه زنده
است. می گویند که روستا کم جمعیت است و ساکنین روستا حدود سیصد تن اند که متوسط سنی
شان هم بالاست. با اینحال گردشگرانی که
مدتی در ابیانه بسر برده اند و با مردم این دیار آشنا هستند، معتقدند که کلیه اهالی
شهر با سوادند، حافظ و فردوسی را دوست دارند و به ادبیات
فارسی عشق می ورزند.
پوشاک زنان پیراهن
بلندی است پر از گلدوزی. شلیطه شان پرچین، چارقد شان سفید با نقوش گل و بوته. در
زمستان بر روی چارقد، چادری ابریشمی و پر نقش و نگار اضافه می گردد. زنان ابیانه
به لباس های شاد گلدار و دامن های پرچینشان می نازند و مردان با استفاده از شلواره
های کرباس مشکی و پاچه گشاد و کلاه های نمدی وفاداری خود را به سنت پیشینیان شان به نمایش می گذارند.
شعری از نادر
نادرپور
کهن دیارا ، دیار
یارا ! دل از تو کندم ، ولی ندانم
که گر گریزم ،
کجا گریزم ، وگر بمانم ، کجا بمانم
نه پای رفتن ،
نه تاب ماندن ، چگونه گویم ، درخت خشکم
عجب نباشد ،
اگر تبرزن ، طمع ببندد در استخوانم
درین جهنم ، گل
بهشتی ، چگونه روید ، چگونه بوید ؟
من ای بهاران !
از ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم
صدای حق را ،
سکوت باطل ، در آن دل شب ، چنان فرو کشت
که تا قیامت ،
درین مصیبت ، گلو فشارد ، غم نهانم
کبوتران را ،
به گاه رفتن ، سر نشستن ، به بام من نیست
که تا پیامی ،
به خط جانان ، ز پای آنان ، فروستانم
سفینه ی دل ،
نشسته در گل ، چراغ ساحل ، نمی درخشد
درین سیاهی ،
سپیده ای کو ؟ که چشم حسرت ، در او نشانم
الا خدایا ،
گره گشایا ! یه چاره جویی ، مرا مدد کن
بود که بر خود
، دری گشایم ، غم درون را برون کشانم
کهن دیارا ، دیار
یارا ، به عزم رفتن ، دل از تو کندم
ولی جز اینجا
وطن گزیدن ، نمی توانم ، نمی توانم
اسپادانا روی دو چرخ
در این نوشته از تصاویر انجمن اسپادانا استفاده شده است. کمی کنجکاو شدم و سری سایت انجمن زدم:
انجمن دوچرخه سواران اسپادانا یک نهاد مردمی است. در واقع یک نوع "ان.جی.او" NGO محسوب می شود و مانند اکثر نهاد های غیر انتفاعی در ابتدا چند نفر دور هم جمع شده اند، و بطور دواطلبانه با توجه به نیاز جمعی خود، نهاد را گسترش داده اند و کم کم یک اساسنامه ای تدوین کرده و حدود و اختیارات و وظایف شان را مدون نموده اند. این نهاد مجوز رسمی دارد و در چهارچوب قانون نیز فعالیت می کند. اسپادانا نهادی است بر روی دو چرخ که هدفش گسترش فرهنگ دوچرخه سواری است. انجمن اسپادانا معتقد است که باید فرهنگ دوچرخه سواری را در میان اقشار مردم گسترش داد و نه تنها برای بهسازی فضای شهری، بلکه برای ارزش گذاری و تقویت محیط زیست تلاش کرد. فعالیت این نهاد ابعاد گوناگون دارد. تورهای برون شهری، برپایی سفر های گردشگری در سطوح مختلف از مبتدی گرفته تا حرفه ای و گاه ایجاد تور های خانوادگی، شرکت افراد علاقه مند به سفرهای ورزشی و فرهنگی را امکان پذیر کرده است. بویژه بخش کوهستانی این نهاد به ترویج دوچرخه سواری در کوه های ایران می پردازد که خود بسیار تخصصی است و میتواند به جذب توریست های ورزشکار بین المللی یاری رساند. جالب اینجاست که بخش فنی و مهندسی این نهاد به ساختن پیست ها و اماکن دوچرخه سواری مشغول است و برای اجرا و ساخت فضای دوچرخه سواری، طرح ها و مشاوره های فنی را به مسئولان دولتی ارائه می کند. به جز اسپادانا حدود سی انجمن دوچرخه سواری دیگر با سایت های رسمی در شهر های مختلف ایران دایر است، که همگی ترویج و توسعه دوچرخه سواری و دانش آن را از وظایف سازمانی خود قرار داده اند.
با اسپادانا همسفرشویم.