Thursday 29 September 2011

ونیز زیبایی که از روی شانه توسکا و بلوط پایین می آید

 
ونیز، شهر آب ها و آبراه ها، ملکۀ آدریاتیک، شهر کوچه های تودرتوی سنگ فرش، بر روی پایه های درخت بلوط و کاج، و برشالودۀ باتلاقی ناپایدار نشست می کند. مردم ونیز اما بی اعتنا به پیشروی آدریاتیک، با چکمه های ضد آبشان ناباورانه و بی اعتنا به دو واقعیت زندگی ونیزی خود خو گرفته اند. یکی واقعیت آب که با آن محتاط و فروتنند و دیگری واقعیت خاک که در آن گستاخ و بی پروا به جشن و پایکوبی با ماسک هایی رویایی و لباس هایی زرین مشغول. آنان در این میان در جستجوی رازی نهفته اند. معمایی میان گذشته و حال، میان رویا و واقعیت. معمای ونیز.آنان اندیشناک بر این گمانند که: نه،نه، ونیز ما به زیر آب نمی رود. اما می دانند که به خاک هم اعتمادی نیست.
ساختمان شهر ونیز بر روی پایه های در آب غوطه وری بنا شده است که پس از گذشتن از لایه های نرم شنی و ماسه ای بر لایه های سخت تر خاک رس فشرده، شمع کوب شده، و جریان ثابت آب غنی از مواد معدنی، این پایه های چوبین را بدور از فرسایش هوا درخود امان داده است و بدینگونه این پایه های چوبین به ساختاری شبه سنگ و پر استحکام مبدل گشته است.
پس از تخریب عظیم درختان جنگلی در غرب اسلوونی و جنوب مونته نگرو و بخش اروپایی روسیه، مقادیر عظیمی از تنه های درخت توسکا به ونیز آورده شد. گیاهی خزان کننده که با باد گرد افشانی می کند و در مانداب های مرطوب می روید. در پاییز سفید رنگ، پس از برش قرمز و در نهایت به رنگ صورتی روشن در می آید. توسکا به معنی توسه و رازدار، اسرار بنای شهر ونیز را درموجودیت افسانه ای خود نهفته است.
رطوبت بالا، جابجایی بستر لایه های شنی، باران های سیل آسا، خسارت ناشی از بالا آمدن آب رودخانه ها، ونیز را همواره در آب فرو برده است. آب که از کهن، فونداسیون شهر را از مجاورت با هوا باز می داشت و آن را از پوسیدگی حفظ می نمود، حال با  گرم شدن زمین به عامل نابودی شهر مبدل شده است و هزینه های گزافی را برای ایجاد سد ها و آب بند های عظیم به ونیز تحمیل نموده است.
عدم توانایی در کنترل سیاست های ضروری محیط زیستی به تشدید گرم شدن زمین و افزایش سطح آب دریا های آزاد می انجامد و برای ونیز نیز عواقب فاجعه آمیزی را ببار خواهد آورد. هوا آلوده تر، زمین گرم تر، سطح آب بالاتر وشهر لجبازتر می شود.
اما ونیز شهر آینه ها و بلورها از آینده تلخ سخن نمیگوید و همچنان مراسم عروسی و سوگواری را روی "گاندولا" قایقی با کفی صاف و  پارویی تک برگزار می کند. مردم شهر شناور، نگرانی خود را بزیر ماسک های پر زرق و برق و رویایی پنهان کرده اند. ماسک هایی جادویی با نگاه هایی اسرار آمیز و با چهره های مغرور و مات. آنها ازاشراف گرفته تا مردمان ساده شهر را به فانتزی فراموشی دعوت می کنند. آکروبات بازان حرکات مهیج خود را به نمایش میگذارند. شعبده بازان ترفند میزنند. جشن و سرور غوغا میکند. شهر درپیچش ابریشم میرقصد و مجسمۀ بالدار "سنت مارک" شاهد این بی خیالی تاریخی است.
 

 



Tuesday 27 September 2011

چشم های تر سی و سه پل


آیا مشکلات محیط زیستی و تخریب میراث فرهنگی اصفهان پرونده ای است که تنها مربوط به شهر اصفهان است و یا یک پروندۀ ملی و حتی جهانی است؟ خشکی زاینده رود، ترک 33برداشتن پل و بدنبال آن ریزش پل خواجو و پل شهرستان، آه از نهاد مردم اصفهان برآورده است.
در مقاطعی از تاریخ 400 سالۀ 33 پل، جشن نوروز هفت شبانه روز بر روی این پل برپا بود. آن را آیین می بستند. چراغان می کردند. سر پل مراسم گلریزان برپا می داشتند. جشن آبپاشی را ارامنه کنار این پل می گرفتند. بزرگان، شعرا و مردم شهر در مجاورتش اجتماع می کردند. حال این دستۀ گل معماری، شاهکار پل سازی ایران و جهان با ترک های ریز و درشت نشست کرده است. بسیاری از  کارشناسان و دوستداران میراث فرهنگی، وقتی که مسیر عبور قطار زیرزمینی از خیابان چهارباغ اعلام شد احتمال نشست پل را پیش بینی کردند. اما این هشدار ها نادیده گرفته شد و فاجعۀ گسترش شهراز اینجا آغاز شد.
سخنگوی شورای شهر اصفهان استفاده از مصالح نامناسب برای مرمت پل در زمان شاه را مسبب اصلی ریزش پل دانست. سازمان نوسازی و بهسازی اصفهان از اساس منکر ترک پل شد. قانون پنداران از بیخ وبن سوء مدیریت را تکذیب کردند. برای رسانه ها و دلسوزان میراث فرهنگی پاسخگویی نبود. اطلاع رسانی ضعیف و اخبار مربوط به آن ناشفاف بود. عبور مترو و تکانه های لرزانندۀ آن از یک طرف و عملیات حفاری تونل و اشتباه در محاسبات فنی و اجرایی آن از طرف دیگر 33 پایه را لرزانید.
حتی مسئولین علت ریزش 33 پل را به خشکی زاینده رود نسبت دادند. گویی که مشکلات زاینده رود به مدیرت شهرداری اصفهان باز نمی گردد. بی توجهی مسئولان و عدم توانایی مدیریتی، این رود پیش زاینده را به کویر مرکزی ایران تبدیل کرده است. خشک سالی به سبب ناتمام ماندن طرح های آب رسانی تشدید شده است. بوی تعفن ناشی از ماهیان از بی آبی جان داده، برای رهگذر 33 پل مشمئزکننده است.
 33 پل ترک برداشته، بر روی زاینده رودی که لب های تشنه اش د رانتظار آب است، چشم انداز محزونی است که نگاه گردشگران اصفهان با آن بیگانه است. در تاریخ ما 33پل را پل اللهوردی خان، پل جلفا، پل چشمه هم نامیده اند. بگذارید عنوان های تازۀ دیگری نیز بدان اضافه گردد. نام هایی نظیر، پل به گل نشسته، گل قربانی مترو، پل فراموشی میراث فرهنگی، پل آه، پل افسوس...




       

Sunday 25 September 2011

بازگشت شهرزاد



سالیان خیلی خیلی دور، ریمسکی کرساکف شهرزاد را با گنجینه ای از قصه هایش با خود به دیارفانتزی شرقی اپوس ها و سوئیت ها برد و کامکارها شهرزاد را دوباره با تارو کمانچه، عود و سنتور به ایران بازگرداندند.

شهرزادی که قصه گوی سلطان خشم بود، با حکایات، شهریاررا هزار و یک شب سرمست و سر خوش افسانه ها نمود تا زهر کین را درمان کند. از هیچ نغمه ای فروگذار نکرد. نه از داستان دریا و کشتی سند باد، نه از سرگذشت عشق شاهزادۀ جوان و نه از رقص کنیزکان وجشن بغداد. قصه هایش، قصه ای در دل قصه ای دیگر بود که قصه بهانۀ بودن است.
تم شهرزاد که صدای ظریفش را با نوای امواج دریا به هنگام قصه گویی در آمیخته است، پایان داستان ناشنیده را به فردا نوید میدهد تا دل سنگ سلطان را به رقت آرد. طنین پایانی سوئیت شهرزاد آرام و اطمینان بخش است. کینۀ شاه به محبت دگرگون میشود و زمزمۀ عشق سلطان، پیروزی شهرزاد را گواهی می دهد.

Wednesday 14 September 2011

رودها گریه کنید تا دریاچه ارومیه نمیرد


سه نگاه به ارومیه

میهنم کجاست؟
آنجا قلب من است!



 
دیدگاه فعالین محیط زیست
1- "دریاچۀ ارومیه وزنۀ تعادلی برای محیط اکولوژیک غرب ایران است که با خشک شدن آن، شرایط مناسبی که ارومیه برای کشاورزی و حتی رشد آن دارد از بین می رود. بادهای فرسایشی که نابود کننده کشاورزی است افزون می شوند."
2-  "افزایش بی رویه اراضی کشاورزی بدون در نظرگرفتن منابع جدید آب، به حفر چاه های مجاز و غیر مجاز منجر شد که خود موجب کاهش سطح آب های زیرزمینی می شود. این سفره های آب، منبع تغذیۀ دریاچه است و حال با مکنده های موتور آب زیر زمینی، آب شور و شیرین مخلوط شده و بر کیفیت آبیاری زمین های زراعی منطقه تأثیرات منفی داشته است . در ضمن، افزایش سد ها و بستن رودخانه های ورودی به دریاچه موجب کاهش حجم آب و بروز بحران محیط زیستی کنونی است."

دیدگاه مسئولین

1- "خشک شدن دریاچۀ ارومیه ناشی از عوامل طبیعی، پدیدۀ خشکسالی و جهان گرمایی است. یعنی تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین."
2- " تغییرات اکوسیستم ها، مشکلات جهانی کمبود آب و تغییرات الگوی بارش در منطقه عامل اصلی خشکی دریاچۀ ارومیه است."
3- " برخی ها درپی تشویش اذهان عمومی اند. سدها، 5 تا 10 درصد در خشك شدن دریاچه ارومیه تاثیرگذارند و نه بیشتر و این امر نباید با هیاهو و جنجال همراه شود چرا كه این امر تنها به كاهش كارایی و پتانسیل اجرایی منجر می شود."
 
دیدگاه مردم اورمیه
1-  "اوروم گلی سوسوز دی، آذربایجان اویانماسا اوتوزدی..."
(دریاچۀ ارومیه تشنه است، آذربایجان بیدار نشه باخته است.)
2- "اورمو گولو جان وریر ، سدلری سیندیرین..."
(دریاچۀ ارومیه می میرد، سد ها را باز کنید.)
3- "رودها گریه کنید تا دریاچه ارومیه نمیرد.... گریه کنید تا اشکتان سیلاب شود... گریه کنید تا دریاچه ارومیه خشک نشود... دریاچه ارومیه زنده خواهد ماند. او تنها نیست... ما هستیم تا او زنده بماند... با اشک چشمانمان او را سیراب و پر خواهیم کرد."

این سه دیدگاه از کجا برمی خیزد؟ اولی، دیدگاه فعالین محیط زیست با نگاهی اکولوژیک و سبز، به حق نگران بر هم خوردن تعادل اکوسیستم هاست. دومین نگاه، دیدگاه مسئولین در جستجوی پاسخی است در پی آرام کردن آنها که نگران از میان رفتن تعادل اکولوژیکی اند.
و سومی، سوز دل مردمی است که دیگر به هیچ حرف و سخنی حتی اگر منطقی باشد اما از دهان مسئولین بیرون بیآید باور ندارند. به همین دلیل است که حرف سومی ها، حتی اگر بار علمی و منطقی آن هم کم باشد، به دل همه نشسته است:
                                             "با اشک چشمانمان او را سیراب و پر خواهیم کرد"