Sunday 30 August 2015

خانه بروجردی ها، "انتخاب برتر" یونسکو




کاشانی ها در مورد خانه بروجردی ها در محله سلطان امیر کاشان چنین روایت می کنند که حاج حسین بروجردی یکی از بازرگانان متمول دوره قاجار برای پسرش به خواستگاری دختر حاج سید طباطبایی می رود. طباطبایی ها نیز مانند بروجردی ها از خانواده های ثروتمند مقیم کاشان بودند و از تجار معروف فرش آن زمان. خانه طباطبایی ها از خانه های مسکونی اعیان نشین شهر بود و تا به امروز نیز از زیباترین بناهای پرقدمت تاریخ ایران به شمار می رود. حاج طباطبایی با این ازدواج موافقت می کند، اما به این شرط که عروس خانم که به خانه بخت می رفته است، قدم به منزلی بگذارد که چون خانه پدری، باشکوه، آبرومند و در خور شأنش باشد. حاج سید بروجردی تنها یک راه پیش پای خود می بیند و آن اینکه ساختن خانه اش را بعهده معماری بگذارد که خانه طباطبایی ها را نیز طراحی کرده بود و او کسی نبود جز استاد علی مریم. حاج سید بروجردی به خوبی پی برده بود که تنها اوست که توانایی خلق دوبارۀ شاهکاری را دارد که به شکوه و جلال طرح پیشین و همطراز خانه طباطبایی ها باشد. بدون اینکه در مورد درستی و یا نادرستی روایت ذکر شده قضاوتی کنم و یا اصولاً طرح ساخت خانه بروجردی های را به چنین وصلت اشرافی ارتباط دهم، با اطمینان می گویم که عروس نیک بخت در زیباترین بناهای ممکن سراسر تاریخ ایرانی سکونت داشته است  و هیچکس چو او به زمزمه های پر رمز و راز جلال، ذوق و هنر دورۀ  قاجاری در میان راهرو ها و تالارهای باشکوه این دو سرا گوش فرا نداده است.
 در اینجا می خواهم به سه نکته حائز اهمیت نیز اشاره کنم. نکته اول ارتباط تنگاتنگ طرح این خانه با شرایط کویر است. استفاده از بادگیر ها برای انتقال جریان هوا به زیرزمین ها و سرداب های خنک و قراردادن این سرداب ها در مکان های مختلف بنا برای ایجاد یک جبهه هوای سرد در لایه زیرین ساختمان از ویژگی های فنی ساخت آن دوران می باشد. در فضای بیرونی حیاط از اختلاف سطح برای مقاومت در برابر باد های تند کویر استفاده شده است. کاشت درخت انار برای مرطوب نگاه داشتن هوا و پایین آوردن دما، رنگ آمیزی روشن نما های بیرونی، استفاده از بخش تابستان و زمستان نشین از تدابیر اقلیمی ساخت بنا به شمار می رود. نکته دیگردر مورد نقوش گل، مرغ و شکارگاه حیوانات از موضوعات متداول نقاشی ها  و گچ بری های دورۀ قاجاری است که همه در این بنا زیر نظر کمال الملک نقاش شهیر ایرانی و با نظارت او تهیه، اجرا و نصب شده است. کمال الملک خود اهل کاشان بود و در دورۀ شکوفایی صنعت کاشان با علی مریم کاشی همکاری می کرد. در خاتمه این نکته را اضافه کنم که گزینش خانه بروجردی ها در همین امسال به عنوان "انتخاب برتر" از جانب کنوانسیون عمومی یونسکو موفقیت بزرگی برای هنر و فرهنگ ایرانی است و خبر دریافت مدال زیباترین خانه تاریخی در میان کشور های آسیایی که در دنیا پیچید خود در تقویت صنعت گردشگری و جذب توریست نقش بسزایی خواهد داشت. جای شکرش باقی است که سازمان میراث فرهنگی مسئولیت مرمت و نگاهداری خانه بروجردی ها را به بخش خصوصی واگذار نکرده است. چنانکه با خانه عامری ها در کاشان چنین شد و اینکه چرا دارایی های فرهنگی کشور حراج می شود، مقوله پیچیدۀ دیگری است. در واقع این عمل واگذاری تاریخ به بخش خصوصی است. اگر بروجردی ها و طباطبایی ها آینده را پیش بینی می کردند، شاید به فکر وصلت با عامری ها نیز می افتادند که از مزایده فرهنگ و هنر ایرانی در مقابله با پاک کنندگان تاریخ جلوگیری کنند. 

 

 این ویدئو با تکنیک مدل سازی سه بعدی توسط هنرمند و طراح گرافیک هلندی "ون در سامن" ساخته شده است. او با استفاده از تصاویر پانورامایی و عکاسی سراسرنما جزییات نمای بیرونی و داخلی خانه بروجردی ها را مشاهده نموده و با کمک تکنولوژی پویانمایی(انیمیشن)، خانه بروجردی های را بازسازی کرده است.  شبیه سازی ابنیه تاریخی جهت بررسی مطالعات تاریخی که با استفاده از واقعیت مجازی در مرمت آثار تاریخی صورت می گیرد، بسیار راهگشاست. 







 





Friday 14 August 2015

بادکنک قرمز




فیلم بادکنک قرمز در سال  1956 برندۀ جایزه نخل در جشنواره فیلم کن شد. این فیلم بدون کلام ساخته شد. در واقع کلام فیلم در صحنه ها و موسیقی زیبای متن داستان نهفته ست. موضوع آن در مورد پسر بچه ای است که در مسیر مدرسه به بادکنک قرمز پرشده ای از گاز هلیم برخورد می کند. او و بادکنک قرمز با هم دوست می شوند و در فضای فانتزی فیلم  به هم علاقه مند می گردند.  بادکنک قرمز با این نزدیکی عاطفی که میانشان برقرار می شود، هرجا که پسرک میرود او را دنبال می کند. سر انجام پسر و بادکنک به دست بچه های شرور محل گرفتار می شوند و بادکنک پاره شده و باد آن خالی می شود. با مرگ بادکنک، تمام بادکنک های شهر به انتقام بادکنک قرمز خود را ازدست صاحبانشان رها می کنند و بسوی پسرک می شتابند. پسرک هم به همه بادکنک های رنگین که بسویش آمده بودند، خود را می آویزد ودر آسمان به بالا می رود. پسرک و بادکنک های رنگارنگ شهربا هم به پرواز در می آیند و آنقدر دور می شوند که از محدودۀ دید چشم عابرین ناپدید می گردند.
کارگردان فرانسوی فیلم به نام "آلبرت لا موریس" در سال های شصت در ساختن فیلم های کوتاه و مستند شهرت یافت. او پسر واقعی خود را برای ایفای نقش اصلی فیلم بادکنک قرمز برگزید. حتی دختر او نیز در یکی از صحنه های فیلم نقش دیگری را ایفا کرد. در پایان دورۀ فعالیت هنری اش، آخرین فیلم این کارگردان  به نام باد صبا در ایران ساخته شد، هرچند با سر انجامی شوم و با پایانی غم انگیز. اودر هنگام فیلم برداری در سد کرج بر روی بالگرد هلی کوپتری دچار سانحه گردید و کشته شد. گرچه  آخرین فیلم او، که تراژدی زندگی اش نیزبود، در همان سال نامزد بهترین فیلم مستند در مراسم اسکارگردید. هنوز ایرانیان به احترام این فیلساز هلیکوپتر متلاشی شدۀ او را در محل وقوع سانحه نگاه داشته اند. هشت سال پس از مرگ کارگردان بیوۀ اوو پسرش فیلم ناتمام او را به پایان رساندند. این فیلم که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است حکایت از باد صبا دارد که از شمال غرب ایران می وزد و حامل پیام عشق است.
 
 
آخرین صحنه فیلم باد کنک قرمز

لینک فیلم کامل بادکنک قرمز در یو تیوب  
http://www.youtube.com/watch?v=oQhvgo62l74

Monday 3 August 2015

کلُنلی که به موسیقی ایران روح و نظم کلاسیک بخشید

علینقی وزیری
کلُنلی که به موسیقی ایران
 روح و نظم کلاسیک بخشید
تصنيف" بسته ي دام" او را می شنوید
 
شادروان روح الله خالقی، آهنگساز بزرگ و رهبر فراموش نشدنی ارکستر گلها، کتابی دارد تحت عنوان "تاریخ موسیقی ایران". او در این کتاب شرح زندگی کلنل علینقی وزیری را نوشته است.
روح کلام و نوشته او در معرفی وزیر اینست که نمی توان سرگذشت موسیقی ایرانی را نوشت و از یاد برد تعالیم و آثار استاد وزیری را. حتی مرحوم بنان نیز باهمه غروری که داشت و خود را شاگرد هیچ موسیقی دانی نمی دانست، در یگانه مصاحبه ای که به همت مسعود بهنود از او باقی مانده از کلنل وزیری حداقل بعنوان تشویق کننده خود برای آواز خوانی یاد می کند!
خالقی از شاگردان کلنل وزیری بود. از هفده سالگی که سن نوجوانی است و سر به هوائی، اما خالقی سر به هوا نبود و دامن کلنل وزیری را از کف نداد.
خالقی می نویسد:
"کلنل کیست که من شیفته اش شدم. این بود جواب قلبم؟ مضرابش چون چکشی خوش آهنگ بر تار می خورد. انگشتان کشیدۀ لاغر استخوانیش سیم ها را با قدرت می نواخت و لرزش دستش تار و پود وجودم را می لرزاند.
کلنل وزیری که نام نظامی اش را از سابقه خود در ارتش گرفته بود در قزاقخانه در لباس افسری سری پر شور از عشق وطن داشت و با مشروطه طلبان دورۀ استبداد همراه شد. او بعد ها از بزرگان موسیقی ایران شد و موسیقی را نت نویسی کرد و به آن نظم کلاسیک داد.
در این یادداشت کوتاه، از ذکر نام آثار بزرگ او می گذرم و تنها به چند نکته در مورد کارهای آوازیش اشاره می کنم.
کلنل وزیری آواز را بسیار دوست داشت. اما سبک خواندن او با اصول دکلاماسیون تطابق داشت و نه با آواز سنتی. استاد وزیری نه بلند خوانی می کرد و نه به صدایش تحریر می داد و از چهچه زدن نیز بشدت پرهیز داشت. او آهنگ ها را مطابق با کلام شعر تنظیم می کرد تا شعر را فدای آهنگ نکند. وزیری رسم دیرینه تکرار جملات و تم ها را که بار اول می خواند و بار دوم نوازنده جوابش را تکرار می کرد، بر هم زد، بطوریکه ارکستر پس از خاتمۀ جملات آهنگ دیگری می نواخت و از تکرار تم ها خبری نبود. آهنگ که پیش از وزیری بدون مقدمه با شعر شروع می شد، دیگر نه با نغمه های شاعرانه که با "درآمد" آغاز شد. کلنل این تغییرات را که زمانی در نزد شنودگان عجیب می نمود عادت همگان کرد و در میان مردم جا انداخت. او صدای پسر عمویش عبدالعلی وزیری را دوست داشت. خیلی ها بر این نظرند که تاکنون هیچ خواننده ای نتوانسته است آهنگ های کلنل را به خوبی پسر عمویش بخواند. عبدالعلی وزیری قطعۀ بسته دام را خواند که البته در این ویدئو آن را با صدای محمد صادق اسحاقي می شنوید. شعر آهنگ از گل گلاب است، شاعری که مورد توجه استاد وزیری بود.  کلنل در جستجوی ترانه سرایی بود که او را درک کند. گل گلاب ساده می سرود، کلامش خوش آهنگ بود. او برخلاف سایر شعرا به موسیقی و نت آشنایی داشت و کلمات را در چهارچوب وزن آهنگ به جا و مناسب می سرود. دیری نپایید که گل گلاب به تشویق و پی گیری کلنل کلام شیوا و بی تکلفش را در خدمت موسیقی استاد درآورد و  شاعر آهنگ های وزیری شد. گل گلاب دوست وزیری بود و در مورد این دوستی چنین سرود:
 
خوشا آن کس که دارد یار عاقل
به او بسته امید و دیدۀ دل
که بار زحمت دنیا بمنزل
به تنهایی رساندن هست مشکل