Monday 27 July 2015

بانوی گورستان مونت مارت

 

بانوی گورستان مونت مارت

این مجسمه در سال 1910 توسط "ژاکلین دیدزبوزی"  ساخته شد، مادری که پسر جوان بیست ساله اش را از دست داد . سازندۀ این اثر در سوگ فرزند جوانمرگش تندیسی از پیکر عزاداز و ماتم زدۀ خود را ساخت و بر سر مقبرۀ پسرش نصب کرد."ژاکلین دیدزبوزی" زیباترین بانوی گورستان مونت مارت پاریس است.
♥ ♥ ♥ ♥
کلمات تسلی
پاییز، برگ، برف
مرگ را از حافظه ام بیرون میاورم
دو سه بار این کلمات را در یک لیوان آب رها میکنم
آب لیوان را مینوشم
سردم است
آب لیوان گرم بود
کلمات تسلی ، پاییز، برگ، برف
مرگ را از لیوان بیرون میاورم
روی طناب رخت میاویزم که خشک شود
کلمات تسلی
پاییز، برگ، برف
مرگ را بر دیوار اتاق میچسبانم
دیوار کلمات را پس میزند
فقط کلمه مرگ
فقط کلمه تسلی
بر دیوار میماند
دیگر مرا مرگ تسلی ست
https://soundcloud.com/ammontazer/tasali
احمدرضا احمدی

 

 

 

 

 


 

 

 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 







































 

 

 

 



 

 
 



 
 
 
 
 
 

 

Saturday 25 July 2015

عقاب آسمان بر فراز علم کوه

 

علم کوه روزگاری "کُنام" حسن صباح و اسماعیلیان بود. سنگ سماور که بیش از 15 متر ارتفاع دارد و چون عقابی مغرور روی لبۀ تیغۀ باریک علم کوه ایستاده گوئی حسن صباح را بدرقه کرده است.  
علم کوه همواره دیواره نوردان سراسر جهان را بسوی خود فرا خوانده است. از دیرباز کوهنوردان اروپایی مسیر سخت دیوارۀ دامنۀ شمالی علم کوه را صعود کرده، چنانکه لهستانی ها، آلمانی ها، فرانسوی ها و ایتالیایی ها و هر کدام با نام خود مسیر های صعودی متعددی را در تاریخ دیواره نوردی ایران ثبت نموده اند. آثار جدال و نبرد آنها با سنگ های علم کوه، کنجکاوی نسل جوان کوهنورد امروز را برانگیخته است. قهرمانان خودمان، کرجی ها، همدانی ها، تبریزی ها و اراکی ها نیز با مسیرهای عبور خویش و در گذر از طاقچه ها و پاندوله های علم کوه، رکورد های چشمگیری به یادگار گذاشته اند. در این میان گردۀ آلمانی ها مسیری است که شانه کوه را به دیوارۀ علم کوه وصل می کند. این یال سنگی که میان دو دره قرار گرفته در سال 1936 بوسیله آلمانی ها صعود شد و از آن پس به گردۀ آلمانی شهرت یافت. شاخص ترین نقطۀ گرده آلمانی ها سنگ سماور است که تخته سنگ عظیمی است با شیب ملایم منفی که بالا رفتن از آن نیاز به دستان نیرومند، تکنیک بالا و حرکات دینامیک پا دارد. مسیرهای صعودی علم  کوه همه پرریزش و پرخطر، با پرتگاه های متعددند که گاه بدون طناب حمایت عبور از گذرگاه ها غیر ممکن می نماید.
منطقۀ علم کوه سال هاست که برای استخراج سنگ و بویژه برای تامین سنگ متروی تهران مورد بهره برداری قرار گرفته و این امر اعتراضات بسیاری از فعالین محیط زیستی و مردم کلاردشت و طالقان را بدنبال داشته است. بر روی یخچال های طبیعی علم کوه شکاف های عمیقی ایجاد شده که مناطق پایین دست را با خطر سیل روبرو کرده است. چنان که هفته گذشته در پایان تعطیلات عید فطر شد.
سنگ سماور چون عقابی مغرور و با وقار بر روی لبۀ تیغۀ باریک علم کوه ایستاده و هیچ کس نمی داند که این پرندۀ تیزبین کوهستان تا کی بر فراز بام بلند البرز خواهد نشست.



Friday 24 July 2015

چیدم اصلان، خواننده ترک

                                 
خانم اصلان خواننده ترک زاده استانبول است. او ترانه هایی به زبان های ترکی، کردی، یونانی و بلغاری و بوسنیایی اجرا کرده است. چیدم اصلان متخصص اجرای ترانه های اقلیت های قومی ترکیه است. موسیقی محلی یونان، موسیقی فولکلور سفاردی و بالکان در حیطه کار اوست. او در اصل خود  یک کرد علوی مقیم انگلستان است. گروه شی کویوخ در انگلستان فعال است و به اجرای موسیقی فولکلوریک یهودیان اروپای شرقی  و منطقه بالکان می پردازد. چیدم اصلان خواننده ترک با این گروه همکاری می کند.
 

Sunday 19 July 2015

هنر بدون زن وجود ندارد

دلم را بی خبر می بری- پری ملکی
 
در چند سال گذشته شاهد محدودیت هایی برای تک خوانی زن در موسیقی کشورمان بوده ایم. حیرت آور است که بانوان موسیقی دان ایرانی از حق فراگیری موسیقی و تحصیل در هنرستان ها و مدارس موسیقی برخوردارند، اما حق عرضه و ارائه کار خود را ندارند. این تناقض بزرگ سالهاست که جامعه هنری ایران را رنجانیده و پریشان خاطر کرده است. این سرگشتگی و حیرت، زمانی دوچندان می شود که به یاد تصاویر زنان بر روی ظروف باستانی، سنگ بریده ها و موزاییک های تاریخ پیش از اسلام بیفتیم که در آنها زنان در حال نواختن نی، چنگ و عودند و بر روی این نقوش جایگاه والای شان در عرصۀ موسیقی بطور غیر قابل انکار، آشکار و هویداست.
و نیز می دانیم که زن موسیقی دان ایرانی پس از اسلام در جوامعی متأثر از آموزه های دینی، چگونه راه خود را برای دستیابی بر تمامی اسباب طرب یافت و به فراگیری تار و سه تار و کمانچه پرداخت و دانش و مهارت خود را در نواختن ساز و آواز و رقص ارتقاء داد.
کار پری ملکی خواننده زن و استاد آواز نیز بی تأثیر از این محدودیت ها و مسائل جنجال برانگیز حضور زنان در برگزاری کنسرت ها نبوده  و نیست. این خواننده کار خود را با چند هنرجوی آواز آغاز کرد و از موسسین گروه موسیقی خنیا بود. این گروه ابتدا در حضور تماشاگران زن و پس از چند سال در مقابل عموم بر روی صحنه رفت و بویژه با همکاری موسیقی دانان زن با نوازندگان و خوانندگان مرد محبوبیت زیادی در میان مردم یافت. گروه خنیا پس از مدتی به دعوت فستیوال های بین المللی و سازمان یونسکو به خارج از ایران سفر کرد و در بسیاری از شهر های اروپا کنسرت های موفقی داشت. پری ملکی معتقد است که تشکیل یک انجمن صنفی موسیقی بانوان ضرورت اجتناب ناپذیر دارد و می تواند تضمین کننده حقوق قانونی زنان در کار موسیقی باشد. این هنرمند ترانه های قدیمی را با اجرای جدیدی بازخوانی کرده است که از جمله آهنگ "دلم را بی خبر می بری" است که اصل آن یک ترانه قدیمی محلی است که توسط جواد معروفی تنظیم شد و در برنامه گلها با صدای الهه اجرا گردید.

Saturday 11 July 2015

حرف های تازه لیلی گلستان

لیلی گلستان دختر ابراهیم و فخری گلستان هر دو از ادیبان و هنرمندان و روشنفکران توده ای سال های پیش از کودتای 28 مرداد، خود از مترجمان و مولفان سرشناس ایرانی است که در سال 93 موفق به کسب جایزۀ شوالیه ادب و هنر فرانسه معروف به جایزه نخل آکادمیک شد. برادرش کاوه گلستان عکاس و مستند ساز در سال 82 در اثر انفجار مین، هنگام تصویربرداری و عکاسی در اطراف شهر کرکوک عراق کشته شد و مادرش فخری گلستان نیز در اثر کهولت سن و تحمل داغ پسرش کاوه در سال 91 درگذشت. لیلی بنیادی را با نام و یاد برادرش تاسیس کرد که هر سال مراسم سالانۀ جایزه عکاسی کاوه گلستان را برگزار  می کند و خودش هم  در هیئت داوران آن فعال است. لیلی به تازگی به مناسبت سالگرد درگذشت مادرش مصاحبه ای با خبرنگار ایسنا داشته که حاوی نکات تازه ای در مورد مادر اوست. مادرش  فخری گلستان مترجم بود و فعال حقوق کودک. با جسارتی بی نظیر در سن 50 سالگی پا به عرصۀ جدیدی گذاشت و آن فراگیری هنر سفالگری بود. او در این عرصه نیز موفق شد و آثارش در سفالگری مورد توجه فراوان هنردوستان قرار گرفت. فخری گلستان با صدای هیاهوی پرندگان آرام می شد. صدایی که آوای پرندگان گورستان افجه، مکانی که کاوه را در آنجا به خاک سپرده اند به یاد می آورد. او زنی بود فعال و جدی و به گفته دخترش تا حد اغراق با گذشت و تا حد اغراق فداکار.
 
لیلی گلستان در گفتگو با ایسنا

مادرم زن فعالی بود و همیشه مشغول. من وقتی پاریس درس میخواندم، چهار ساعت در هفته به کلاس سفالگری میرفتم و چند تا از کارهایم را توسط مسافری برای مادرم فرستادم. خود مادرم بعدها برایم گفت که از همانوقت به سفالگری علاقهمند شده، اما وقت خالی برای پرداختن به آن را نداشته است. بعد از انقلاب به ناچار از پرورشگاهی که اداره میکرد، بیرون آمد و خانهنشین شد و رفت سراغ یادگیری سفالگری. فقط یکی - دو ماه بیشتر کلاس نرفت و بعد، یکی از اتاقهای خانه را کارگاه کرد و ته حیاط هم یک کوره سنتی ساخت و خودش مشغول تجربه کردن شد.
 
پیش از هر چیز، سن مادرم برای بازدیدکنندهها جالب بود؛ اینکه زنی در دههی پنجم زندگیاش تازه شروع به یادگیری هنر مورد علاقهاش کند، برای مردم جالب و جذاب بود. بعد فرم آثار که بسیار مدرن بودند و رنگ آنها که زنده و خوشرنگ بود. کارها در عین مدرن بودن حال و هوای ایرانی هم داشتند. از مهرهای قلمکار اصفهان استفاده میکرد و روی ظروف مدرن، مهرها را روی گِل فشار میداد و نقشها روی آن میافتادند. این تلفیق سنت و مدرنیته، اثر را بسیار جذاب میکرد. اصولا در خانوادهی ما، هنر جایگاه والایی داشت؛ پدر و مادرم مجموعهدار بودند و نقاشیهای بسیار ارزشمندی گردآوری کرده بودند. اهل کتاب و فیلم و تئاتر بودند و در واقع، هنر و فرهنگ ما را احاطه کرده بود.
 
مادرم وقتی به اصرار من حاضر شد نمایشگاهی از کارهایش برگزار کند، فکر نمیکرد که چنین استقبالی در نمایشگاه اول از کارهای او شود. بعد وقتی تعاریف و نظرهای مخاطبان را شنید، خیلی تشویق شد و با جدیت و وسواس بیشتری کار را ادامه داد. سفارش قبول نمیکرد و هر کاری را که خودش دوست داشت، انجام میداد. به پیشنهادهای من هم اصلا گوش نمیکرد!
 
تأثیر این هنر روی آرام شدن او، وقتی بروز کرد که آن اتفاق برای برادرم افتاد. هر روز میرفت توی کارگاه. موسیقی را به صدای بلند میگذاشت و گلها را با حرارت زیاد ورز میداد و تمام خشمش را با ورز دادن گلها بیرون میریخت. این کار خیلی به او کمک کرد که بتواند این غم را بیشتر تاب بیاورد.
 
آخرین و پررنگترین تصویر از او، لحظهی مرگش بود. من، دخترم صنم و مهرک - پسر کاوه - بر بالینش بودیم. دستهایش را گرفته بودیم و خیره به صورت آرام و پر صلح و صفا و پریدهرنگش نگاه میکردیم تا دستهایش سرد شدند و یخ کردند و تمام شد.
 
 


Sunday 5 July 2015

پایکوبی ها زنان و مردان در رقص آذربایجانی

 


رقص آذربایجانی از ریتمیک ترین و زیباترین رقص های نه تنها ایران، که جهان است. از نظر من تنها رقصی که رقیب آنست، رقص های ریتمیک اسپانیائی است و آن پاکوبیدن های ریز مردان با کفش های پاشنه دار و چوبی که با ضربات طبل و ساز و قلب بر زمین کوبیده می شوند. البته رقص های روسی و گرجی و قزاقی هم دست کمی از رقص آذربایجانی ندارند، گرچه همچنان فکر می کنم رقص و دست کوبی اسپانیائی چیز دیگری است.

در رقص آذربایجان قدم ها ظریف برداشته می شوند، چرخش ها ریز و تند است و پرش ها به چابکی آهو. کیست که با این حرکات زیبای رقص آذری آشنا نباشد! این رقص و پایکوبی آذری ها در مهمانی ها، عروسی ها و هر جشن و مراسم دیگری تکرار می شود. تفاوت آنها بستگی به ابتکار رقصنده و سن و سال او و پیامی است که با رقص و حرکات صورت خود به نمایش می گذارد. از زیر همین نگاه ها و حرکات ریتمیک رقص است که پیام های عاشقانه و گاه خشم یک جدائی نا خواسته و یا رزم پایان نیافته به نمایش در می آید.

کاش می شد به تمام مناطق آذربایجان، به هر کوی و هر برزنی سر زد، پرسش و جستجو کرد و به اسرار ده ها شکل و نوع رقص بومی آذری دست یافت. رقص هایی جون رقص قاراباغی، لزگی، جیرانی، شاهسونی و یا رقص هایی چون رقص "ساری گلین" و "پری باخ"  و اشعار مردمی که اغلب در متن این رقص ها خوانده می شوند. شاید بتوان رقص آذربایجانی را با رقص کردی از جهاتی مقایسه کرد. اینها رقص ها ی بومی ایرانند و زن و مرد در آنها با لباس های رنگارنگ می رقصند و البته جمعی و با ایفای نقش برابر. این از برجسته ترین نکات در رقص های فولکلوریک ایران است، یعنی  در رقص دسته جمعی، مرد و زن با هم شادی را همدوش و برابر به نمایش می گذارند.

در رقص های کردی اغلب زن، اولین نفر سمت راست است و دستمال بدست، صف رقصندگان را هدایت می کند. در رقص های آذری  زن مثل ماهی در آب با طنازی، حرکات روانی را اجرا می کند. زنان در رقص های آذری انعطاف، لطافت و شکنندگی و مردان غرور و حالات جنگی را به نمایش می گذارند.