Saturday 23 July 2011

ساری گلین

 
"ساری گلین" از ترانه های مردمی، مردمان آسیای میانه - ارامنه، عراقی ها، ترک ها، کُرد ها و ایرانی هاست. با گوش همه ما ایرانی ها اشناست. حتی فارس زبان ها، اگر معنای اشعار ترکی آن را هم نمی دانند، ابیات اولیه آن را به ترکی و یا ارمنی می خوانند. پیش از انقلاب، آن را ترجمه به فارسی کرده و یکی دو تن از خوانندگان روز- از جمله ویگن- آن را اجرا کردند، اما این اجراها نیز نتوانست به پای اجرای اولیه آن به زبان ترکی برسد. بویژه که عالیم قاسیم اف خواننده شهیر آذربایجانی آن را جاودانه خواند.
ارامنه می گویند، این ترانه از آن ملت ماست و آذربایجانی ها می گویند، خیر! مال مردم ماست. هم اجرای آن به زبان ارمنی هست و هم به زبان آذربایجانی...
"ساری گلین" که ما فارس ها آن را "سارا گلین" می نامیم، ملودی بسیار ساده ای دارد و با همین سادگی تا اعماق روح نفوذ می کند. همین است که نسل به نسل، سینه به سینه حفظ و منتقل شده است.
"ساری" یعنی "زرد"  یا به قول فرنگی ها " بلوند" و "گلین" یعنی" تازه عروس". ترکیب آنها، به ترانه ای تبدیل شده که شبیه یک نمایشنامه ساده عشقی است. چیزی شبیه تابلوهائی که میرزاده عشقی سرود و البته بسیار ادیبانه و شاعرانه. تابلوی "مریم" او را حتما بخوانید که ظهور شعر نیمائی را بشارت می دهد. عشقی واژه ها و ترکیب های نوئی را برای نخستین بار در شعر ایران آورد. مثلا ابر غروب پائیزی را به "پنبه آتش گرفته" تشبیه کرد که تا آن زمان در شعر ایران سابقه نداشت. در این تابلو که به نمایشنامه منظوم (مسمط) می ماند و بسیار تحت تاثیر شاعر بزرگ طبیعت، یعنی "منوچهری" است، خواننده با بهار و پائیز دره های در بند و توچال در کوه های شمال تهران آشنا می شود.

آغاز تابلوی مریم با بهار:

اوائل گل سرخ است و انتهای بهار
نشسته ام سر سنگی، کنار یک دیوار
...
و مرگ مریم، در پائیز:

دو ماه رفته ز پائیز و برگ ها همه زرد
فضای شمران ز باد مهرگان پر گرد
هوای دربند از قرب ماه آذر سرد
پس از جوانی پیری بود، چه باید کرد؟
بهار سبز، به پائیز زرد شد منجر

....

ترور و اعدام چهار شاعر معاصر ایرانی، ضربه بزرگی به شعر ایران بود. میرزاده عشقی که به جرم مخالفت با تمرکز قدرت در دست رضاشاه، بدستور او در خانه اش که اتفاقا در فاصله کمی از خانه فروهر ها قرار داشت ترور شد. مرتضی کیوان که راهنمای همه شعرا و نویسندگان دوران خود بود و درکودتای 28 مرداد تیرباران شد. خسرو گلسرخی که متاسفانه هنوز هم خانم شکوه میرزادگی نمی گوید در خانه اش چه گذشت که به دستگیری و اعدام گلسرخی انجامید. و سرانجام، سعید سلطانپور که در جمهوری اسلامی اعدام شد. بگذریم از قتل های زنجیره ای که خود داستان دیگری است.
بهر روی، داشتم درباره "ساری گلین" می نوشتم که رفتم به دنیای افسوس.  


 
 
ساری گلین روایت دختری است با موهای روشن و بور که از کوهستان آمده. عروسی است از بلندی ها، از خورشید، در لباسی زرد.
نام هائی چون"عروس"، "زرد"، "بور"، " کوه"، "دختر" و اصطلاحاتی چون "تازه وارد"...، همه و همه واژه هایی است که چون جاده ابرایشم، فرهنگ کُردی، ارمنی و ترکی را به یکدیگر وصل کرده است. کسی نمیداند که در این ترانه کدام واژه از کدام سوی آسیایه میانه وارد و از آن به فرهنگ کدام منطقه منتقل گشته است.
در کشور ما هم، بویژه در دو دهه اخیر، جوانان در جستجوی فرهنگ نا آلوده به فرهنگ عربی، ملودی این ترانۀ زیبا را با شعر "پاییز آمد " در کوهستان می خوانند. این ترانه با اینکه مضمون غیر سیاسی دارد، همواره توسط مبارزین راه آزادی هم زمزمه شده است. ترانه ای که سال پیش توسط سه زندانی زن، سیلوا هارتوریان، شیرین علم هولی و بهارۀ هدایت به زبان های ارمنی، ترکی و فارسی در زندان خوانده شد. شیرین پس از خواندن این ترانه با قلبی پر ز مهر و غرق در رویای آزادی به سفری بی پایان رفت و اعدام، زمزمۀ ترانه اش را بلعید.
اما به روایتی، ساری گلین قصۀ عشق مرد مسلمان ترکی است که به یک زن ارمنی دل می بندد. نماد آسیایی این دلبستگی های حرام قومی و مذهبی به نوعی  رومئو و ژولیت شرقی را تداعی می کند. تاًثیر این ترانه در فرهنگ های ارامنه و ترک زبان به قصۀ عشق محزون آنها محدود نمی شود. بلکه فراتر از آن رفته و به همدردی مردمان این فرهنگ ها با یکدیگر  می انجامد. زیرا آنها شاهد نسل کشی ارامنه در دوران ترکیه عثمانی بوده اند. این ترانه نوعی مظهر نزدیکی و غمخواری مردمان این دو فرهنگ است که جدا از سیاست و دولت ها در دوره های گوناگون تاریخ در سوگ هم شریک بوده اند.
خلق های ترک زبان همواره با چشمان گریان  پرستوهایی را که بسوی ارمنستان پرواز میکنند  را دنبال میکنندکه به آشیان خود باز خواهند گشت... اگر این آشیانه نابود هم شده باشد، پرستو ها باز برمی گردند.

بند دوم ترانه معروف "یار مبارک بادا" را اگر با دقت گوش کنید، تقریبا مضمونی مشابه سارا گلین دارد. همیشه بند اول را در عروسی ها زده و خوانده اند و از بند دوم به سادگی عبور کرده اند. این بند، برخلاف بند اول، نه از زبان دامادی که عروسش را به حجله می برد، بلکه از زبان عاشقی است که معشوقه اش به خانه بخت مرد دیگری می رود. آنجا که با ناله می خواند:
آن یار من است، که می رود سر بالا
دستش نزنید شاخ گل رعنا را
که اگر داماد می خواند، باید می گفت "این یار من است که می برم سربالا". تا حالا دقت کرده بودید؟
...

ترجمه فارسی ساری گلین

گیسو را نمی بافند
گل را غنچه نمی چینند
عروس موطلائی
این عشق چگونه عشقی است؟

چه کنم آخر ، چه کنم آخر
عروس موطلایی

از امتداد این دره
چوپان بره را برگردان
چه میشه اگر روزی ببینم
روی یار نازنینم را؟
چه کنم آخر ، چه کنم آخر
عروس موطلایی

عاشق هجران کشیده سال ها
شانه جدا شده از موها
یک روز هم نمی توانستم دوری را تحمل کنم
شدم هجران کشیده سال ها
چه کنم آخر چه کنم آخر
عروس موطلایی