Wednesday, 13 July 2011

بالهای خیال خاطره بر فراز دروازۀ دانشگاه تهران

 تصویر: عکس‌های علی زارع / گالری محسن
 

 مرزبان تهرانی پشت 12 دروازه ای که از غروب بسته می شد تا اشرار و دزدان در دل تاریکی به آن شبیخون نزنند می خوابید. از اواخر دوران قاجاریه، با گسترش شهر تهران، این دروازه ها که خود بخشی از تاریخ شهر بودند، یکی پس از دیگری ویران و قربانی پایتخت نشینی شدند و به تهران پیوستند. بعدها که قرار شد برای دانشگاه تهران در و یا دروازه ای بسازند که سمبل تاریخ تهران باشد، طراح آن از دروازه تهران قدیم الهام گرفت و آن را بصورتی مدرن ساخت.
طرح کوروش فرزامی، معمار برجستۀ ایرانی، برای سر در دانشگاه تهران، پس از یک مسابقه معماری در سال ۱۳۴۶ به عنوان طرح برتر انتخاب شد. فرزامی در آن زمان دانشجوی معماری در دانشکدۀ هنرهای زیبا بود. او بعدها طراح پروژه های معروف شد، از جمله طرح ساختمان تهران کلینیک، کارخانۀ زامیاد، شهرک مسکونی دانشگاه تهران و ساختمان صدا و سیما شهر سنندج و مهاباد.
 
فرزامی از بال های پرنده ای خیالی نیز الهام گرفت. شکل نمادین بالای دروازه، تداعی کنندۀ بال هایی است که صعود به مدارج عالی و بالاتر را نوید میدهد. فلسفۀ دیگری در مورد طرح فرزامی بر سر زبان ها است. میگویند مقصود فرزامی از این نماد، کتابی باز است که نشانه ایست از مطالعه و تحقیق علمی.
این سردر برای بسیاری از گردشگران نمادی است از شهر تهران که بروی اسکناس های پنجاه تومانی پیش از انقلاب چاپ شده بود.
همه نوع مطلب در رابطه با این سردر نوشته شده است. اما نه در این مورد که این سر در،  نظاره گر خاموش وقایع سال های پیش و پس از انقلاب است. در طول این سال ها در مقابل این دروازه و یا پشت این دروازه، درگیری های دانشجویان با مأمورین انتظامی،  راهپیمایی ها و تجمعاتی شکل گرفت. وقایع دیگری نیز از صدای شلیک تیر اندازی هوایی گرفته تا پرتاب گاز اشک آور. صحنه های دود و آتش و پناه گرفتن جمعیت معترض پشت پایه های بزرگ بتنی دروازه، برای مقاومت در برابر هجوم نیرو های انتظامی. از زیر همین دروازه، پیکرهای خونین دانشجویان و حتی استادان  عبور کرده و از دانشگاه خارج شده است. از جمله استاد نجات الهی که در شب تحصن استادان در سال ۱۳۵۷  با شلیک گلوله نظامی ها، از راه دور شکار شد.
این دروازه و بالهای بالای آن، نظاره گر خاموش انقلاب، سالهای پیش از آن و وقایع  پس از انقلاب بوده است.  فریادهائی را در سینه دارد که صاحبان آن ای بسا دیگر در قید حیات نیستند. و حالا، در روزهای بی رمق جمعه، از یک طرفش نمازگزاران کم شمار شده، به نسبت سال های اول جمهوری اسلامی، جمعه ها از زیر همین دروازه عبور کرده و داخل دانشگاه می شوند  و روزهای غیر از جمعه دانشجویانی از آن عبور می کنند که هیچ فرصتی را در طول هفته برای فریاد از دست نمی دهند. شاید فرزامی، همه این سرگذشت را حدس زده بود و در ذهن خود داشت و شاید هم هرگز چنین تصویر و تصوری نداشت، اما چنین شد که نوشتم.