Monday 9 September 2013

در کنار مرداب


تصویر: مرداب آبکنار- روستایی در بندر انزلی

روستا زاده در آن خاک پربرکت،  در آغوش مرداب چشم به جهان گشود. در دامان دانه ها و بذر ها پرورش یافت. در کنار درختان سپیدار و صنوبر قد کشید. نوزادی را در پیله های سپید کرم های ابریشم تنید و گهواره او را در میان شانه های سر سبز شالیزار تاب داد. در همان سرزمین پر حاصل،   با هم ولایتی های پر جد و جهد رزمید و گذران روز های دلتنگی را نه بر سواحل آبی و رود های خروشان که در کنار مرداب ها و آبگیر ها بسر رساند. در آنجا که تالاب های سوت و کور با علف های هرزه به نوای خس خس برگ های غمزده دلخوشند. در آنجا که میشود بر روی زمین خیس ساحل مرداب زانو زد و به زمزمه های مغموم پرندگان شکاری گوش داد، با شکوفه های سرخ شرمسار، از راز ارغوان ها گفت و آهسته هم صدا با ناله های مرغابیان زخمی، از جور صیادان  گریست. 

نام این عروس در منظر، مرداب آبکنار است. حیرت زده از زیبایی لجوجانۀ شمال، همراه با تخیلات روستایی در جستجوی معنای نام این محل رفتم.  آبکنار به زبان گیلکی یعنی در کنار آب قرار گرفتن. درگویش مردمان کنارۀ دریای خزر، همواره صفت پس از نام می آید. آبکنار از سوی شمال به مرداب انزلی، از شرق به دماغۀ ماهرروزه و از جنوب به مرداب سیاه کیشم و از غرب به تربه بر و جادۀ کپور جال مشرف است. مردم این روستا از زمین و کشت روزگار می گذرانند. جوانها، پیران ماندگار را ترک و به شهر مهاجرت کرده اند. صنایع محلی نظیر استخر های پرورش ماهی وکارگاه های پرورش کرم ابریشم، باغها و کشتزار های برنج هنوز به زمانه وفادار، برای حفظ بقای خود با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند.