Wednesday, 17 August 2011

آنچه که میماند همین نگاه روی دیوار است


"آلکساندره فارتو اکا ویلس" طراح پرتقالی با خراشیدن دیوارهای متروک شهر آثار شگفت انگیزی را طراحی کرد. او علاوه بر روی دیوار، روی چوب، کاغذ، فلز و بیلبورد نیز کار کرد. آثار او درمسکو، لندن و شهر های ایتالیا و پرتقال در سطح خیابان های شهر به نمایش گذاشته شدند.آلکساندره دیوارهای شهر ها را تراشید و با متّه پرتره های انسانی را روی آنها حک کرد. اما شهر با آلکساندره چه کرد و او با شهر چه؟

شهر شلوغ بود و فضای شهر الهام بخش. چشم های حکاکی شده پرتره های هنرمند بر روی دیواره ها با تردید و هراس به عابرین می نگریستند و مردمک  نگاه هشان، روی دیوارهای شهر خراش می خوردند. پرتره ها نگران و اندیشناک به نظارۀ شهرنشینان غافل می نشستند، به دوندگی های آنان با اندوه خیره می شدند و با آشفتگی خیال، در خاموشی دل دیواره ها می گریستند قیود شهری به رویشی وحشی، بی قانونی و هرج و مرج مجوز میداد و لطافت زندگی را پنهان می نمود. برای بدست آوردن لقمه نانی ناچیز عبوراز انسانیت به امری عادی و روزمره تبدیل می شد.

شهر شلوغ بود. صدای بوق ماشین ها گوش را کر می کرد. گذر ترافیک سنگین، راه ها سد شده بود. هوا آلوده و پر دود و درد بود. طفلی دوره گرد به دنبال واکس زدن کفش های مردم می دوید. مرد رهگذری که نیازی به تمیز کردن کفش هایش نداشت با ترحم و تردید زیاد، به دنبال سکه ای، دست در جیب خود کرد. چیزی نیافت. زمان برای دست کردن در جیب دیگر تنگ بود. مرد گذشت و طفل واکس زن هم. قلب کوچک پسرک دوباره چشم شد و درپی قدم های دیگر و پا های دیگر، در جستجوی کفش ها ی کار کرده و بی جلا براه افتاد.

و این پرتره ها مردم عجول و از خود بی خود شهر شلوغ را دمی به مکث و تفکر وا داشت که تا اندکی به گونه ای فلسفی به زندگی کم اهمیت و سطحی رایج بنگرند. عمرشان دربستر زمان، آنی بیش نبود وآنچه که می ماند همین نگاه روی دیوار بود. این مشغلۀ های کاری، این حرص و آز، این رقابت ها و افزون خواهی ها همه گذرا بودند. هرچند که کسب و معاش همچنان ناگزیر می نمود وحکم  شهر آن را ایجاب می کرد، اما دل این دیواره ها خیلی پر بود. گویی که می خواهند به حرف  آیند، نه به فریاد و جار زنند که ظلم است. ظلم است در این شهر.

آنچه که طراح پرتقالی آلکساندره  فارتو اکا ویلس آفرید یک نوع رئالیسم شهری بود. او شهر را به آتلیه و آتلیه را به شهر منتقل کرد. چشمان مردمان  شهر به جای دیدن خرابه ها و دیوارهای متروک به پرتره های انسانی معطوف شد و آثار طراح نگاه پرشتاب عابر را تلطیف کرد. هنری موجودیت یافت که از یک مشت سنگ و آجر و گرد و خاک، ارزش آفرید. انسان شهر شلوغ را به فکر واداشت و به چراهایی که در جستجوی پاسخ های حکیمانه اند، سوق داد.


 







 

 وبسایت هنرمند:
http://www.alexandrefarto.com/