ونیز، شهر آب ها و آبراه ها، ملکۀ آدریاتیک،
شهر کوچه های تودرتوی سنگ فرش، بر روی پایه های درخت بلوط و کاج، و برشالودۀ
باتلاقی ناپایدار نشست می کند. مردم ونیز اما بی اعتنا به پیشروی آدریاتیک، با
چکمه های ضد آبشان ناباورانه و بی اعتنا به دو واقعیت زندگی ونیزی خود خو گرفته
اند. یکی واقعیت آب که با آن محتاط و فروتنند و دیگری واقعیت خاک که در آن گستاخ و
بی پروا به جشن و پایکوبی با ماسک هایی رویایی و لباس هایی زرین مشغول. آنان در این
میان در جستجوی رازی نهفته اند. معمایی میان گذشته و حال، میان رویا و واقعیت.
معمای ونیز.آنان اندیشناک بر این گمانند که: نه،نه،
ونیز ما به زیر آب نمی رود. اما می دانند که به خاک هم اعتمادی نیست.
ساختمان شهر ونیز بر روی پایه های در آب
غوطه وری بنا شده است که پس از گذشتن از لایه های نرم شنی و ماسه ای بر لایه های
سخت تر خاک رس فشرده، شمع کوب شده، و جریان ثابت آب غنی از مواد معدنی، این پایه
های چوبین را بدور از فرسایش هوا درخود امان داده است و بدینگونه این پایه های چوبین
به ساختاری شبه سنگ و پر استحکام مبدل گشته است.
پس از تخریب عظیم درختان جنگلی در غرب
اسلوونی و جنوب مونته نگرو و بخش اروپایی روسیه، مقادیر عظیمی از تنه های درخت
توسکا به ونیز آورده شد. گیاهی خزان کننده که با باد گرد افشانی می کند و در مانداب
های مرطوب می روید. در پاییز سفید رنگ، پس از برش قرمز و در نهایت به رنگ صورتی
روشن در می آید. توسکا به معنی توسه و رازدار، اسرار بنای شهر ونیز را درموجودیت
افسانه ای خود نهفته است.
رطوبت بالا، جابجایی بستر لایه های شنی،
باران های سیل آسا، خسارت ناشی از بالا آمدن آب رودخانه ها، ونیز را همواره در آب
فرو برده است. آب که از کهن، فونداسیون شهر را از مجاورت با هوا باز می داشت و آن
را از پوسیدگی حفظ می نمود، حال با گرم
شدن زمین به عامل نابودی شهر مبدل شده است و هزینه های گزافی را برای ایجاد سد ها
و آب بند های عظیم به ونیز تحمیل نموده است.
عدم توانایی در کنترل سیاست های ضروری
محیط زیستی به تشدید گرم شدن زمین و افزایش سطح آب دریا های آزاد می انجامد و برای
ونیز نیز عواقب فاجعه آمیزی را ببار خواهد آورد. هوا آلوده تر، زمین گرم تر، سطح
آب بالاتر وشهر لجبازتر می شود.
اما ونیز شهر آینه ها و بلورها از آینده
تلخ سخن نمیگوید و همچنان مراسم عروسی و سوگواری را روی "گاندولا" قایقی
با کفی صاف و پارویی تک برگزار می کند.
مردم شهر شناور، نگرانی خود را بزیر ماسک های پر زرق و برق و رویایی پنهان کرده
اند. ماسک هایی جادویی با نگاه هایی اسرار آمیز و با چهره های مغرور و مات. آنها
ازاشراف گرفته تا مردمان ساده شهر را به فانتزی فراموشی دعوت می کنند. آکروبات
بازان حرکات مهیج خود را به نمایش میگذارند. شعبده بازان ترفند میزنند. جشن و سرور
غوغا میکند. شهر درپیچش ابریشم میرقصد و مجسمۀ بالدار "سنت مارک"
شاهد این بی خیالی تاریخی است.