جهان تلخ و عبوس "ون گوگ" در یک فیلم
پرتره های "ونسان ون گوگ" نقاش هلندی، اغلب چهره
زحمتکشان است. ون گوگ از جوزف رولین پستچی شهرآرل فرانسه بارها بعنوان مدل نقاشی
استفاده کرد. او با خانواده رولین در فرانسه آشنا شد. یک سال پس از مرگ ون گوگ،
جوزف رولین مدل و دوست نزدیک او، پسر خود آرمند را به سفر فرستاد تا نامه های
ارسال نشده ون گوگ را به برادرش تئو در هلند برساند.
داستان فیلم "ونسان دوست داشتنی" شرحی است از این
سفر پرکاوش آرمند رولین که خانواده او که هریک از پرتره های معروف تابلو های ون
گوگ هستند، او را دردیار بی مهر و روزگار جور پذیرا شدند.
در فیلم، آرمند تلاش می کند راز مرگ ون گوگ را بیابد. او با
افراد مختلفی در طی سفر خود ملاقات میکند. هریک از آنها داستان خود را دارند. پیدا
کردن حقیقت مرگ ون گوگ دشوار به نظر می آید. آیا او خودکشی کرد، چون سلامت روانی
نداشت؟ آیا مشکلات ون گوگ با برادر محبوبش "تئو" که تنها حامی و یگانه
امید زندگی اش بود، او را به خودکشی واداشت؟ آیا خودکشی ون گوگ صرفا اقدامی از روی
نا امیدی بود؟ آیا نقاش بدنبال تایید اعتبار خویش به اطرافیانش بود؟ آیا می دانست
که این تاییدیه تنها به اطرافیان او محدود نخواهد شد و آوازه هنرش به دیگر نقاط
جهان خواهد رسید؟
ونسان ون گوگ در هفته های آخر زندگی اش دلتنگ بود. بسیار
دلتنگ! نگران وضعیت مالی برادرش تئو بود که او را از لحاظ مالی تأمین می کرد.
نگران خود بود. احساس شکست می کرد. نگران هنری بود که آن را به بازار ثروت و مال
باخته بود و یا نگران انسانیت؟
در"ونسان ون گوگ دوست داشتنی"، فیلمی درام دربارۀ
زندگی هنرمند احساس گرای هلندی از 65000 تابلوی نقاشی استفاده شده است. این نقاشی ها توسط 125 نقاش
حرفه ای که در این پروژه وفادار به تکنیک مشابه ون گوگ بوده اند، کشیده شده است.
در هریک از این آثار، رنگ های زنده، ضربه های چرخشی و ریتم دار قلم مو و بازی نور
و رنگ نقاشی های ون گوگ قابل مشاهده و پی گیری است. تهیه فیلم، 4 سال به طول انجامید
و کار و زحمت شبانه روزی یک زوج هنرمند لهستانی به نتیجه رسید. با سرگذشت زندگی
آشفته ون گوگ، تکینیک انیمیشن آثار نقاشی برای اولین بار بر پرده سینما آورده شد.
فیلمی با ترکیبی از صحنه آرایی سینمایی و هنرپیشه های واقعی از طرفی و پویا نمایی(انیمیشن)
آثار نقاشی از طرف دیگر که با رنگ های برجسته ون گوگ و تکنیک قلم او مقاربت فراوان
دارد. گاه صحنه ای از زندگی هنرمند که در
تابستان اتفاق افتاده بود مورد استفاده نقاشان فیلم قرار گرفته تا همان داستان را
در نقاشی زمستانی ون گوگ تهیه کنند و صحنه سازی جدیدی را در فصلی دیگر با سبک نقاشی
مترادف ون گوگ بکار بگیرند. اندازه قاب تصاویر در کار سینما یک کمیت استاندارد و
مشخص دارد. اما از جهت مقیاس فیزیکی ونسان با قاب ها و اندازه های متفاوتی کار می
کرد. تهیه کنندگان فیلم مجبور بودند که تابلو های ونسان را که طرحبندی عمودی
داشتند تغییر و بسط داده تا به صورت افقی بر پرده سینمایی به نمایش درآیند. برای این
کار نقاشی های جدیدی با طرح بندی افقی تهیه شدند که همان مشخصات عمودی نقاشی های
ون گوگ را داشتند.
پرشورترین تابلو ون گوگ "شب پرستاره" اش بود و
آخرین آن "مزرعه کلاغها". چه کسی می داند که در آن روز آخرین بر او چه
گذشت؟ آشفته بود و غرق کشمکش های درونی اش که کلاغ ها از راه رسیدند. آنها جیغ
آلود و پرهمهمه در پی کدام مسیر در پرواز بودند؟ پرندگان سیاه در پی نشستن برکدام
بام بودند تا اقبال و سعادت را از آن خانه شوربخت رویگردان کنند؟
دفتر "نامه های ون گوگ" (که دفتر بصورت کتاب در
دهه 1340 در ایران ترجمه و منتشر شد) را باز می کنم، به دنبال یکی از آخرین نامه
های ون گوگ به برادرش هستم. کتابی با ترجمه رضا فروزی. ون گوگ در تاریخ 29 ژولای
1890خودکشی کرد. او در یکی از آخرین نامه هایش در همان سال به برادرش چنین می نویسد:
"آیا ناراحت کننده
نبود، وقتی میدیدم نان روزانه ما در گرو حوادث قرار گرفته است؟ آیا دردناک و غم
انگیز نبود، وقتی احساس میکردیم، موجودیت ما خرد می شود و از هم می پاشد؟ از روزی
که اینجا آمدم، بسیار متأثر و افسرده ام و توفان بلایی که هستی شما را نیز تهدید میکرد
بالای سرم سایه افکنده است. چه میشود کرد؟ می کوشم شکیبایی و بردباری را از دست
ندهم. ولی زندگی ام از ریشه بریده می شود و گام هایم سست و لرزان میگردد. از اینکه
سربار زندگی تان هستم اندکی ناراحت و نگرانم. تنهایی و درد درون و انده بی پایانم
را در این کشتزار های پهناور که تا بیکران، زیر ابرهای آسمان امتداد دارد، برایتان
باز گو کردم."
ویدئوی بیشتر در وبسایت فیلم:
http://lovingvincent.com/