نظام اشرافی ساسانی پوسیده و درباریان در فساد و عیش خویش
غرق بودند. موبدان نه پشتیبان مردم که حامی اشرافیت و همراه حکمرانان سلطنتی پایه
های نارضایتی مردم و فروپاشی ساسانی را در
زمان حمله اعراب فراهم آوردند. زرتشت و مانی و مزدک و دیگر امید ها را از مردم
گرفته بودند و آنان نیز از رنج و ظلم به ستوه آمده، بیزار از اشرافیت و تجمل پرستی
در انتظار سقوط پادشاه ساسانی بودند. پس از حمله اعراب، حکمروایان جدید زبان و خط
پهلوی را کنار گذاشتند، اسامی را عربی کردند و دین زرتشت را از صحنه بیرون راندند.
مردم هم در مقابل، روحیات کهن، سنت ها و عاداتشان را در لابلای فرهنگ روزانه خود
حفظ کرده و کوشیدند که از اتفاقات دوران سقوط ساسانیان و تسلط اعراب افسانه ها
سازند و در این حکایات، باز روح ایرانی در چنگال اعراب اسیر افتاده را، در کالبد
فرهنگی سرزمین شان بدمند. نه از یزد گرد که در نزد شان محترم نبود، بلکه از
فرزندانش قصه ها نقل کردند.
یزدگرد سوم نوه خسروپرویز وهمسرش شیرین بود. همان شیرینی که
سوگلی خسروپرویزبود ومعشوقه فرهاد. یزدگرد آخرین پادشاه ایرانی پیش از ظهور اسلام،
دو پسر و پنج دختر داشت. دو پسرش، هرمزان و اردشیر و دختراش به نام های شهربانو،
پارس بانو، مهربانو، نیک بانو و نازبانو بودند. یزدگرد پس از شکست از مسلمانان به
خراسان گریخت و در آنجا به دست آسیابانی کشته شد. ایرانیان به سرنوشت دختران او، شهربانو
و نیک بانو، بیش از سرگذشت زندگی دیگر فرزندان یزدگرد توجه نشان می دهند. شهربانو همسر امام سوم شیعیان، حسین
بن علی شد. طبق کتیبه ای موجود و باور مردم، در شمال شرقی شهر ری،
جاده کارخانه سیمان و انتهای جاده بی بی
شهر بانو، مقبره شهربانو قرار دارد. بگذریم از برخی دیدگاه های تاریخی که داستان دیگری
را از شهربانو روایت می کنند. برخی از فرزندان یزدگرد در حین فرار دستگیر و به
غلامی و کنیزی برده شدند و یا در بیابان ها، در سرگردانی و بی غذایی تلف شدند.
اما
چه بر سر نیک بانو آمد؟ او با کنیزک خود مروارید به سمت کوهی در شرق اردکان رفت که
امروز کوه چک چک نامیده می شود. نیک بانو در آن کوه ناپدید شد. درخت چنار تنومندی
با هزار سال قدمت در آن مکان روییده است. در افسانه هایی که میان زرتشتیان روایت
دارد، میگویند
این درخت عصای دست نیک بانو بوده و شاهدخت با این عصا هنگام فرار خاک را شکاف می زده
تا آب شیرین بیرون آید و زمین را سبز کند. نیک بانو که سپاه دشمن را در پی خود میبیند
از کوه و سنگ می خواهد که او را در آغوش کشند تا از رنج اسارت دشمن نجات یابد. حال
چک چک یکی از زیارتگاه های مهم زرتشتیان است که مردم در آنجا در روز های آخر خرداد
جمع می شوند و به نیایش می پردازند. همانجاست که هر سال جشن مهرگان را بر پا می
کنند، دعا می خوانند و شمع روشن می کنند و آن چنار کهن در شیار دل کوه , در
کویری خشک و بی آب و علف، با پیچش های عجیب و غریبش هنوز پا برجا مانده و زائران
را می طلبد. مردم این درخت باستانی را پیرسبز چک چک نام نهادند وآن را مقدس می
شمارند.