این تابلو نام نامأنوسی دارد. نام آن
" سوم ماه می 1808" است. هفت سال پس از تاریخ ذکر شده در عنوان این تابلو"فرانسیسکو
گویا" نقاش اسپانیایی آن را بر روی یک بومی که کمی بزرگ تر از 3.5 در 2.5
متربود با رنگ روغن کشید و مهر و نشان آن را بر تاریخ مبارزات مردم اسپانیا بر جای
گذاشت. این اثر هنری نیز به مانند تابلو "گوئرنیکا" اثر پیکاسو شاهد گویای
بی دادگری وحشیانه ای است علیه مردمان بی سلاح اسپانیا و مقاومت اسطوره ای آنها در
مقابل اشغال گران خارجی.
بسیاری از مبارزان اسپانیایی که در زیر یوغ
ارتجاع مذهبی و تفتیش عقاید کلیسا خورد شده بودند، ابتدا به شعار های آزادای
خواهانه روشنفکران فرانسوی دل بستند. اما دیری نپایید که خشونت ناپلئون بدست
برادرش جوزف بناپارت زیر پرچم آزادی و حقوق بشر، خلق اسپانیا را به خاک و خون کشید.
بطوریکه در سال 1808 بیش از 5000 شهروند اسپانیایی در جریان شورش های شهر مادرید
جان باختند. در طول اشغال شش سالۀ اسپانیا توسط ارتش بناپارت، " فرانسیسکو گویا"
در مادرید زندگی می کرد. در کتاب ها ثبت شده است که نقاش خود در روز دوم و سوم ماه
می میلادی 1808 در کشتار های شهر حضور
داشته است و حتی از قول باغبان وی نقل می کنند که او شاهد صحنه های قتل عام ازطریق
مشاهدات تلسکوپ خانگی خود بوده است. "فرانسیسکو گویا" بعدها در مورد
حوادث کشتار و سرکوب مردم گفت:" خدا را شکر میکنم که بینایی مرا نگرفت تا شاهد باشم و اتفاقاتی را که در
اینجا افتاد، ثبت کنم."
تابلو "سوم می 1808" مرد سیه چرده
لاغر اندامی را در مرکزیت واقعه ای خونین تصویر می کند. مرد در لحظه تیر باران سینه
سپر نموده و دست های خود را به علامت هفت باز کرده است. هیبت مرد دیگری که جلوی پای
او بر زمین افتاده نیز همین حالت دست ها را در هنگام شهادت نشان می دهد.
برخی می گویند که این دستها به حالت صلیب در آمده اند. برخی دیگر معتقدند که این
دست ها نشان دهندۀ پذیرش مرگ و تسلیم در برابر قضا و قدر است. بیشتر منقدان حالت
دست ها را نشانه ای از مقاومت و امید به پیروزی می دانند. هاله ای از محکومین به
فنا با سر های به زیر افکنده، از فاجعۀ شوم ناگزیر، رخ بر کشیده اند و در انتظار
سرنوشت نابود خویش اند. سایه ای از یک زن، یک مادر و یا خواهر در کنار اجساد به
خون غلتیده در گوشۀ سمت راست تابلو دیده می شود. سربازان پشت کرده به ناظرین صحنه،
بی چهره اند. هشت سرباز دیواره ای از آتش بر پا کرده اند که نه انسان را بلکه
انسانیت را هدف می گیرد. درخشش سپیدی پیراهن مرد محکوم به اعدام و سرخی خون های به
زمین ریخته شده تیرباران شدگان، مکمل زمینه های سیاه آسمان و خاکستری تیره خاک
است. شهر زیر نور مهتابی، در پشت صحنه بیدار، اندوه واربه نظاره بلا نشسته و
روستا آبستن مصیبتی خونین است. این تصویر آنچنان در دوران معاصر معروفیت یافت که
در سراسر جهان بر روی جلد کتب تاریخی، تمبر های پستی و کارت پستال ها چاپ شد.
کتاب " خرمگس" اثر نویسنده انگلیسی " اتل لیلیان وینیچ"
به شرح حال فعالیت فردی از جان گذشته و
انقلابی می پردازد که تا به آخر بر سر آرمان های خود ایستادگی می کند. زمانی که این
کتاب توسط انتشارات امیر کبیر در ایران چاپ شد، ناشر، نقاشی " سوم ماه می
1808" را برای طرح روی جلد آن برگزید.
بر اساس این داستان در سال 1955 یک فیلم روسی ساخته شد که " دیمیتری شوستاکویچ
" قطعه دلنواز" خرمگس" را برای آن فیلم ساخت. طبیعتاً اگر انتشارات
امیر کیبر طرح دیگری برای روی جلد کتاب درنظر گرفته بود، برایمان هرگز نقاشی
انقلابی "فرانسیکو گویا" هنگام شنیدن قطعۀ موسیقی خرمگس، تداعی نمی شد.
گزینۀ بجای ناشر کتاب سالها در اذهان ایرانی ها ماند و می ماند، چرا که میان این
سه اثر ادبی، نقاشی و موسیقی ارتباط جدایی ناپذیر و پیوند ویژه ای را بوجود آورده
است.