تصویر: نقاشی " اکو" و "نارسیس"
اثر جان "ویلیام واتر هاوس"، نقاش نئو کلاسیک
گالری هنری والتر- انگلستان
قدمت: سال 1903 میلادی
"اووید" شاعر رومی سرایندۀ اشعاری بود که در سال 8 میلادی در وصف افسانه های اساطیر یونانی سروده شدند. در این اشعار جهان آدمیان و خدایان یونانی دستخوش تحولات و نوعی "متامورفیوس" و یا دگردیسی بود. این افسانه ها که اغلب طبیعتی عاشقانه داشتند، انعکاسی بودند از آنچه میان انسان ها در زمین رخ می داد و در اذهان و فرهنگ ادبی آنان بازتاب می یافت وسرانجام به خدایان و وقایع آسمانی نسبت داده میشد.
در یکی از اشعار" اووید" به داستان " نارسیسوس" و "اکو" پرداخته شده است. در این سروده آمده است که یکی از الهه های کوچک طبیعت از خدای رودخانه ها باردار شد و فرزندی به نام" نارسیسوس" را بدنیا آورد. به والدین " نارسیسوس" خبر رسید که او هنگامی عمر طولانی خواهد کرد که هرگز خود را نشناسد. " نارسیسوس" جوانی زیبا و برومند گردید که زنان و الهه های بسیاری شیفتۀ او شدند. اما " نارسیسوس" بقدری به خود مغرور بود که عشق هیچ زنی را نپذیرفت. " اکو" یکی از الهه های زیبا به او دل باخت و دست از زندگی شست. او آنچنان زندگی خود را در راه عشق به تباهی کشید که جزنجوایی از او باقی نماند. اما این نجوا و صدا به گوش " الهۀ نمسیس" الهۀ نیک وبد رسید. " الهۀ نمسیس"، به سبب این بی عدالتی "نارسیسوس" را وادار نمود که عاشق خود گردد. در یکی از روز های گرم، " نارسیسوس" در کنار برکه ای روشن و نقره فام تصویر خود را در آن دید و عاشق خود شد. " نارسیسوس" زمانی که دریافت شیفتۀ خود گردیده است و هرگز خود را در آغوش نخواهد گرفت نا امید شد و ازغصه دق کرد و مرد. زمانی که از او سراغ گرفتند چیزی از او بر جای نمانده بود، جز گلی زرد و زیبا که او را " نرگس" نام نهادند.
در فضای مجازی ایران به شرح دیگری از این افسانه بر می خوریم و هموطنان ما تفسیر متفاوتی از آن را ارائه می دهند که بدین شرح آمده است: "نارسيسوس" زيبا ترين گل باغ بود. تمام گل های باغ عاشق "نارسيسوس" بودند. "نارسيسوس" کنار چشمه رشد می کرد و هر روز صبح خودش را درچشمه مي ديد. پس از مدتی "نارسيسوس" عاشق تصویر خودش در برکه شد. اما هر بار که ميخواست به خودش برسد و عکس روی آب را در آغوش کشد، تصویر چشمه ناپدید می شد. "نارسيسوس" از غم عشق به خود کم کم خشک شد و از بين رفت.
واژۀ نارسیسم برگرفته شده ازنارسیسوس یا نارکیسوس ارسطورۀ یونانی است که به سبب بی رحمی به دلباختگانش مجازات گردید. این واژه در علم روان شناسی به معنی و مفهوم خود محوری و خودبینی بکار برده می شود. هرچند فروید حس علاقه به خود را از نماد های رفتار طبیعی به شمار می آورد، اما زمانیکه این حس بیش از حد اعتدال و بگونه ای مبالغه آمیز در ستایش از خود و در تحقیر دیگران عمل کند، نوعی اختلال روانی و شیفتگی بیمار گونه است. صرف نظر از جاری شدن واژه ها ازفرهنگ ها ی باستانی تا علوم نوین امروزی و و انتقال افسانه ها به حیطۀ دانش انسانی و تجربی، به یاد ضرب المثلی افتادم که میگوید: "درختان بارور خم مي شوند و مردان بزرگ فروتن هستند. تنها شاخه هاي خشك و مردان نادان مي شكنند."